دلم میخواد همه ی حرف های دلم رو بزنم.حرف های که چندین ساله دارم با خودم میکشم.اما باز دلم میگه نگو.حرف های دلت رو نزن .بذار کسی ندونه.دیگه این دنیا کاری کرده که نمیشه به هیچ کس اعتماد کرد.البته نه .این دنیا هیچ مقصر نیست این ما هستیم که دنیا رو به گند کشیدیم.آره ما!دیگه اینقد بی اعتمادی دیدم که به چشم های خودم هم اعتماد ندارم.اینقد" دوستت دارم" شنیدم که دیگه دوست داشتن واقعی رو تشخیص نمیدم.اینقد بدی دیدم که بعضی وقت ها دوس دارم چشمام رو ببندم.آخه برا چی دنیا اینجوری شده؟چرا آدم های خوب کم شدن؟خسته شدم. خسته از این مردم.از این مردمی که به خاطر منافع شخصی همه چیز رو زیر پا میذارن.همه به فکر خودشون هستن.کاشکی هیچی نمیدونستم کاش بچه بودم.کاش...خسته م خسته از دانایی.خدایا یه کمی نفهمی بده تا راحت زندگی کنیم .یه کمی بخشش بده تا آدم ها رو از ته دل ببخشیم.دوس داشتم اینقد بگم که انگشت هام خسته بشن ولی میدونم نه انگشت هام خسته میشن و نه حرف هام تموم میشن.(به امید روزی که همه باهم یکی بشیم)
نظرات شما عزیزان:
مسعود 
ساعت14:26---2 مهر 1391
از وبلاگت دیدن کردم وبلاگ خوبی داری مخصوصا مطالبش عالی بود حالا نوبت تو که از وبلاگم دیدن کنی ونظر هم بدی اگه خواستی لینکم کن تا منم لینکت کنم
مدیر وبلاگ:مسعود
masoud200.loxblog.com/
موضوع وبلاگم:بهترین سایت از نظر بازی و اخرین اخبار
narges 
ساعت17:35---28 شهريور 1391
bebin setareharo vasat rang kardam
|